از سر دلتنگی

بنام صاحب دلهای بی قرار

عصر جمعه است!

تنها مانده ام در خانه ای خالی، با دلی پر از حرف های ناگفته ...

ای کاش می توانستم سوار بر بال های خیال شوم و از این قفس تنهایی خویش پر کشم و پرنده خیالم را به سوی جمکران تو پرواز دهم.

ساعت زمان، دیگر آن شتاب همیشگی خویش را از دست داده است!

ثانیه شمار زندگی ام از پی صبر تو آرام گشته و به سختی لحظه ها را از جلوی چشمانم می گذراند.

چه کنم؟ بس که مکالمه های یکطرفه با تو داشته ام دیگر میل درددل با هیچ کسی را ندارم!

حبیب من! به رسم عشاق زمینی، تسکین دل عاشق هم صحبتی با معشوق است...

این چه رسمی است که این دل عاشق به هوای شنیدن کلامی از سوی تو آنقدر بی تاب گردد اما تو همچنان پشت پرده پنهانی؟؟

بدون تو هر روزم مثل دیروز است! خورشید جمعه های انتظار هر بار قبل از غروب، طلوعی دوباره دارد که شاید آن جمعه، جمعه ی آمدن تو باشد...

اللهم عجل لولیک الفرج...

من الغریب الی الحبیب

بنام تو می نویسم که جان ها در دست توست...

دلی با هوای بارانی و سرد،بغضی درد آلود و چشمانی خیس

                             رو به سوی تو می آورم....

نسیم خیس عشق شب هنگام می وزد گاهی

این دست ها با شور عاشقانه می نویسد گاهی،

من غم دیده نالان صبرم لبریز زپیمانه

تنها امیدم شده آهی و شیدایی،

شدم خسته از این و آن پرسیدن

هر آنکه داشت از تو نام و نشانی،

امشب نشستم پای حرف دل خستم

شنیدم درون این دل چه خیمه ها داری...


Click to feed the fish - NB this may become addictive...










مهدی بیا که عید اعظم پیمبر است

این بعثت محمد و تبریک حیدر است

در اهتزاز پرچم قرآن هل اتی

تا موسم ظهور بدستان رهبر است . . .

عید مبعث مبـــــــــــــارک


13 رجب...روز تولد طفل درونم

گاهی دلم می خواهد بنویسم، نثر یا نظم فرقی نمی کند. عصاره وجودم غلیانی است روحی که می خواهد جان مطلب خویش را تنها با رقص زیبای کلمات به تصویر کشد!

چند روزی است که حس عجیبی درونم ایجاد شده...

دائم حس میکنم که روحم باردار است و دوباره طفل درونم می خواهد متولد شود!

گفتم طفل یادم آمد:

دیشب یا بهتر بگویم، امروز قبل از طلوع آفتاب، نیم ساعتی به تولد خورشید مانده بود و من هنوز

در خواب غفلت!!!

در یک دستم چاقوی تیزی بود و در دیگری طفلی معصوم...آه خدای من!

داشتم بخاطر هوای نفسم، بخاطر اینکه چند دقیقه ای بیشتر در این خواب کذایی بسر برم نمازم را...

ولی نه!

تو نگذاشتی... تو چشم هایم را گشودی!

امروز بار دیگر متولد شدم...

و الآن بعد از خواندن نمازم، چقدر حس خوبی دارم...

کاش می توانستم بخاطر همه ی مهربانی هایت از تو قدردانی کنم!

راستی امروز، روز پدر است...

چقدر این واژه برازنده ی توست...

ای پدر...ای خدای مهربانی ها...

بر زبان بند بند جانم، نام تو جاری است...

پدرم، خالق بنده نواز من...

با تمام وجودم،

دوستت دارم!




محمدامین آب روشن

13 رجب 1431


پ.ن:

F.A.T.H.E.R.S

"F" aithful.
"A" lways there.
"T" rustworthy.
"H" onoring.
"E" ver-loving.
"R" ighteous.
"S" upportive.